ابن ابی الحدید معتزلی كه از علمای معروف و برجسته اهل تسنن است می گوید:
من از استادم (علی بن فارقی) مدرس مدرسه بغداد پرسیدم آیا فاطمه (ع) از ادعای مالكیت فدك راست می گفت ؟.
گفت : آری .
گفتم : پس چرا خلیفه اول ، فدك را به او نداد، در حالی كه فاطمه (ع) نزد او را راستگو بود؟.
او لبخندی زد و كلام زیبا و لطیف و طنز گونه ای گفت ، در حالی كه او هرگز عادت به شوخی نداشت ،
گفت : اگر ابوبكر، فدك را به مجرد ادعای فاطمه (ع) به او می داد، فردا به سراغش می آمد و ادعای خلافت برای همسرش می كرد! و وی را از مقامش كنار می زد و او هیچگونه عذر و دفاعی از خود نداشت ،
زیرا با دادن فدك پذیرفته بود كه فاطمه (ع) هر چه را ادعا كند راست می گوید، و نیازی به بینه و گواه ندارد.
سپس ابن ابی الحدید می افزاید: این یك واقعیت است ، هر چند استاد، آن را به عنوان مزاح ، مطرح كرد.
این اعتراف صریح از این دو دانشمند اهل تسنن حاكی است كه داستان فدك ، یك داستان سیاسی و آمیخته با خلافت بوده ، نه داستان صرفا اقتصادی .
از زهد و پارسائی فاطمه (علیهاالسلام) اینكه :
روزی پیامبر (صلی الله علیه وآله) دید فاطمه (علیهاالسلام) آنچه داشت در راه خدا به مستمندان داد، فرمود:
خاندان محمد (صلی الله علیه وآله) را با دنیای مادی چه كار؟
كه ایشان برای آخرت آفریده شده اند، اگر دنیا به اندازه پر مگسی ارزش داشت ، خداوند یك جرعه آب به كافر نمی داد.
در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: فداها ابوها: پدرش به قربانش باد.
به نقل امام سجاد(علیه السلام) اسماء بنت عمیس گفت :
حضرت زهرا (علیهاالسلام) گردنبندی از طلا به گردن داشت كه علی (علیه السلام) آن را از غنیمت جنگی (فی) به دست آورده بود.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بر او وارد شد، وقتی گردنبند را دید به اشاره فرمود:
طوری نباشد كه مردم بگویند فاطمه (علیهاالسلام) خود را به تجملات زنهای كسری و قیصر آراسته است ،
فاطمه (علیهاالسلام) مطلب را دریافت ، بی درنگ رفت و گردنبند را فروخت و با پول آن برده ای خرید و آزاد كرد.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) وقتی كه این موضوع را شنید خوشحال شد.
نظرات شما عزیزان: